درگذشت دکتر ابوطالب میرعابدینی 1395/5/18علی اکبرپور
متاسفانه با خبر شدیم دکتر ابوطالب میرعابدین عزیز و نازنین امروز جهان خاکی را بدرود گفتند، روانشان شاد ، یادشان سبز و جاویدان...
دکتر ابوطالب ميرعابديني استاد ادبيات و عرفان اسلامي، كارشناس زبان و ادبيات فارسي، محقق، نويسنده و البته شعرشناس(اكثر نوشتههاي استاد به دليل حوزه تخصصي آن تاكنون راهگشاي محققان، پژوهشگران و اديبان بسیار بوده است که در این عکس به تعدادی از آنها اشاره شده است).
دکتر ابوطالب ميرعابديني معلم علي شريعتي، محمدرضا شفيعيكدكني، اميرپرويز پويان، پوران شريعترضوي، پرويز رجبي و خيليهاي ديگر بوده است؛ معلمي دلسوخته كه در سالهاي حساس و تعيينكننده زندگي اين بزرگان ايران معاصر، همچون راهنمايي دود چراغخورده، در كنارشان بوده است ، دوستشان بوده است و محرم رازهايشان كه اگر چنين نبود علي شريعتي از او و همسرش مهيندخت صديقيان كه او هم استادي صاحب نام در حوزه ادبيات بود، نميخواست كه براي او به خواستگاري بروند و درترسيم آيندهاش، يار و مدد رسان او باشند.
او همیشه از جريان تاريخ دفاع ميكرد و بر اين باور بود كه تاريخ فرزندان خود را پرورش ميدهد و از اين رو نبايد به هيچ روي نگران بود: 《آينده روشن است زيرا بايد كه اينگونه باشد و جريان هستي اين را نويد داده است》
براي او اما چه در اين روزگار و چه در آن روزگار تنها و تنها يك چيز مهم بوده و همين عامل هم در تنظيم مناسبات او با اطرافيانش نقشي مهم را ايفا كرده است: «انسانيت.» او به واقع يك انسان واقعي بود. انسانيتي كه حلقه گمشده اين روزهاي جهان است و توسل به آن ميتواند انسان را از بسياري از تنگناهايي كه گرفتارش هست، برهاند... انسانيتي از جنس دغدغه، از جنس آگاهي...
در نزديكيهاي سيدخندان، همانجا كه سالها قبل، سيدي خندان با دبههايي پر از آب در انتظار اتومبيلهايي بود كه از پيچ شمرون راه ميافتادند و در ميانه راه كه به محل سيدخندان كنوني ميرسيدند و جوش ميآوردند و آن سيدخندان با دبههاي آبش به كمك آنها ميشتافت و ماشينها را تا رسيدن به ايستگاه پاياني يعني تجريش مدد ميرساند خانه دارد؛ 50 سال است كه خانهاش همانجاست. اوايل كه به اين محل آمده بود، در اطراف و اكناف خانهاش بيشتر دشت بود و بيابان و امروز با گذشت 50 سال از آن تاريخ، اين محله در مركزيترين بخش پايتخت قرارگرفته است و... . اين خانه حرفهاي بسياري براي گفتن دارد؛ همانگونه كه صاحبخانه آن. اين خانه عبور و مرور و حضور چهرههاي بزرگي را به خود ديده است؛ همانگونه كه صاحبخانه آن و اين خانه جايجايش خاطره است همانگونه كه صاحبخانه آن...
استاد دكتر سيد ابوطالب ميرعابديني صاحب اين خاطرات و صاحب اين خانه است؛ مردي با 83 سال سن، با كولهباري از تجربه، شاد و بذلهگو و البته يك مخزن پر از خاطره. در شرح او ميتوان ميرعابديني را استاد ادبيات و عرفان اسلامي، كارشناس زبان و ادبيات فارسي، محقق، نويسنده و البته شعرشناس دانست (اكثر نوشتههاي استاد به دليل حوزه تخصصي آن تاكنون راهگشاي محققان، پژوهشگران و اديبان بوده است). اما با اين وجود به دليل پراكندگي آثار و نوشتههاي استاد از يك طرف و تحقيق و پژوهش روي موضوعات و حوزههاي بسيار تخصصي از طرف ديگر، او آنچنان كه بايد در ميان مردم شناختهشده نيست و شهرتش بيشتر درميان اديبان و استادان زبان و ادبيات فارسي است كه زبانزد است.
جذابترين وجه شخصيت ابوطالب ميرعابديني اما نه در تمامي اينها بلكه دقيقا در خاطراتي است كه در سينه نهفته دارد: خاطراتي كه از سالهاي تدريس و معلمي در مشهد و نيشابور در سالهاي دهه 30 تا خاطرات تدريس و استادي در تهران در دهه 50 در سينه دارد. ابوطالب ميرعابديني معلم علي شريعتي، محمدرضا شفيعيكدكني، اميرپرويز پويان، پوران شريعترضوي، پرويز رجبي و خيليهاي ديگر بوده است؛ معلمي دلسوخته كه در سالهاي حساس و تعيينكننده زندگي اين بزرگان ايران معاصر، همچون راهنمايي دود چراغخورده، در كنارشان بوده است و ياريرسانشان. دوستشان بوده است و محرم رازهايشان كه اگر چنين نبود علي شريعتي از او و همسرش مهيندخت صديقيان كه او هم استادي صاحب نام در حوزه ادبيات بود، نميخواست كه براي او به خواستگاري بروند و درترسيم آيندهاش، يار و مدد رسان او باشند. ابوطالب ميرعابديني در طول زندگي سياسي و فرهنگي خود، نه تنها يك معلم خوب كه يك دوست نمونه هم براي دوستان بيشمارش بوده است: از جلال آل احمد گرفته كه هر دو با هم درتاسيس و فعاليت سازمان معلمان نقشي اساسي را ايفا كردند تا محمدتقي شريعتي، غلامحسين يوسفي، عبدالحسين زرينكوب و بسياري از نويسندگان و شعراي معاصر. شخصيتي با چنين شبكه گستردهاي از دوستان و شاگردان صاحب نام، به راستي كه همچون الماس نايابند: نبودهاند اگر هم بودهاند ديگر امروز در بينمان نيستند. جنس رابطه با اين بزرگان هم از جنس نشست و برخاستهاي موقت و زودگذر نبوده بلكه ابوطالب ميرعابديني با همه اينها به واقع «زندگي»كرده است: آموخته و ياد داده است، معلم بوده و شاگردي كرده است و...
83ساله است؛ هر گوشه خانهاش را كتابي، جزوهاي، دستنوشتهاي و يا بريده روزنامهاي در بر گرفته است. خانهاش هم اگر خسته باشد (كه با وجود عمر بالاي 50 سال، هست) او خسته نيست؛ هنوز مينويسد و تحقيق ميكند، پژوهش ميكند و نتايج يافتههايش را در قالب كتاب يا مقاله در اختيار عموم قرار ميدهد. ذهن منسجمي دارد و برخلاف بسياري از هم نسلهايش، ميداند كه تاكنون از زندگي چه ميخواسته و مهمتر از آن ميداند كه در ادامه هم از زندگي چه ميخواهد. در هيچ ايسمي محدود نشده است، همواره به دنبال راه سوم بوده و هيچ گاه در جريانات دوقطبي مجبور به انتخاب اين يا آن نشده است. درنهايت هم اينكه بسيار به آينده اميدوار است. قاطعانه از جريان تاريخ دفاع ميكند و بر اين باور است كه تاريخ فرزندان خود را پرورش ميدهد و از اين رو نبايد به هيچ روي نگران بود: آينده روشن است زيرا بايد كه اينگونه باشد و جريان هستي اين را نويد داده است.
ابوطالب ميرعابديني يك صندوقچه پر از اطلاعات و خاطرات ناب و بكر از روزگاري است كه «سپري» شده است؛ روزگاري كه آبستن تحولاتي بزرگ بود و همان تحولات هم بود كه «آينده»اي را ساخت كه ما امروز درست در بطن آن قرار داريم. براي او اما چه در اين روزگار و چه در آن روزگار تنها و تنها يك چيز مهم بوده و همين عامل هم در تنظيم مناسبات او با اطرافيانش نقشي مهم را ايفا كرده است: «انسانيت.» او به واقع يك انسان واقعي است و حداقل انتظار از او براي تنظيم روابطش هم ميتواند همين فاكتور انسانيت باشد: انسانيتي كه حلقه گمشده اين روزهاي جهان است و توسل به آن ميتواند انسان را از بسياري از تنگناهايي كه گرفتارش هست، برهاند... انسانيتي از جنس دغدغه، از جنس آگاهي...
گردآوری: علی اکبرپور - ali akbarpour
این مصاحبه توسط پژمان موسوی در مهرماه 1390 در روزنامه شرق به چاپ رسید.
ایران بومیش - جستجو در تاریخ...
ما را در سایت ایران بومیش - جستجو در تاریخ دنبال می کنید
برچسب : درگذشت دکتر ابوطالب میرعابدینی, نویسنده : aliakbarpouro بازدید : 253 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 22:27